مقررات افشاء، عدم تقارن اطلاعات و پیامدهای اجتماعی آن
تعداد بازديد : 3866

مقررات افشاء، عدم تقارن اطلاعات و پیامدهای اجتماعی آن
غلامحسین دوانی – محمدرضا معینی
چکیده
در این مقاله دلایل لزوم وضع مقررات افشاء و پیامدهای اجتماعی آن، مورد بحث قرار گرفته است. با توجه به متنوع بودن گروههای استفادهکننده از گزارشهای مالی و متفاوت بودن نیازهای اطلاعاتی آنها، دلایل ارائه شده در خصوص لزوم مقررات افشاء ناکافی است. عدم تقارن اطلاعات دارای پیامدهای نامطلوب متفاوتی از قبیل افزایش هزینههای معاملات، ضعف بازار، نقدینگی پائین و بطور کلی کاهش سود حاصل از معاملات در بازار سرمایه خواهد شد. این پیامدهای نامطلوب را میتوان با وضع مقررات افشای اطلاعات مالی به منظور کاهش عدم تقارن اطلاعات، تعدیل نمود.
مساوات در بازار سرمایه مفهومی که مورد نظر میباشد عبارت است از برابری فرصت یا به عبارت دیگر توزیع متقارن اطلاعات میان سرمایهگذاران. رعایت مساوات در افشای اطلاعات موجب کارآیی بازار سرمایه و افزایش بازده میشود. هر قدر مقررات افشاء کاملتر و مبتنی بر مساوات باشد موجب میشود بازار به طرف کارآیی بیشتر سوق پیدا کند. ارائه دلایل توجیهکننده مقررات حسابداری بر مبنای مساوات، نسبت به معیارهایی که تاکنون از طرف تدوینکنندگان این مقررات ارائه شده است، قابل اجراتر میباشد.
مقدمه
استفادهکنندگان گزارشهای مالی از اقشار مختلف اجتماع، با هدفها و سطوح مختلف آگاهی و دارای علایق بسیار و نیازهای اطلاعاتی متفاوت و گوناگون هستند. از طرفی حسابداران برای تهیه اطلاعات مالی با یکسری محدودیتهای محیطی مواجه هستند و همچنین ملزم به رعایت اصول مشتق شده از اهداف و فرضیات حسابداری میباشند. لذا، بیان، توصیف، تعیین و ارضاء نیازهای اطلاعاتی کلیه گروههای استفادهکننده امکانپذیر نیست. از طرفی معیار هزینه – فایده، میزان اطلاعاتی که باید تهیه و ارائه گردد را تحتالشعاع قرار میدهد.
همواره از طرف مراجع حرفهای مختلف، مقرراتی راجع به تهیه و افشاء اطلاعات مالی تدوین شده است، با مطرح شده فرضیه بازار کارآ، برخی از طرفداران این فرضیه ادعا نمودند که در صورت کارآ بودن بازار، کلیه اطلاعات در قیمت اوراق بهادار منعکس و هزینه معاملات و تهیه اطلاعات صفر است. بدین ترتیب لزومی به تهیه و ارائه گزارشهای مالی و به تبع آن وجود مقررات افشاء نمیباشد. با این وجود، حتی با فرض کارآ بودن بازار، دلایلی از طرف بعضی از صاحبنظران در خصوص لزوم وجود مقررات افشاء مطرح شده است. بسیاری از این دلایل بر این نکته اتفاق نظر دارد که سرمایهگذاران و بازار سهام نمیتوانند بین شرکتهای کارآ و غیرکارآ تمایز قائل شوند. Liftwich (1980) از جمله دلایل مزبور، به کنترل انحصاری اطلاعات توسط مدیریت، برخورد یکنواخت با ارقام، تنوع روشهای حسابداری، عدم بیطرفی در تهیه اطلاعات مالی و بیمعنی بودن برخی از اعداد و ارقام گزارش شده اشاره کرده است. همچنین برخی از طرفداران EMH به دنبال پیدا کردن توجیهات دیگری برای لزوم وجود مقررات افشاء در گزارشگری مالی و حسابداری هستند. این افراد با استفاده از یکسری دلایل منطقی که در ادبیات اقتصاد درباره نارسایی بازار مطرح میباشد، به استدلال در خصوص لزوم وجود مقررات افشاء پرداختهاند.
علیرغم تحقیقات وسیعی که در دهههای اخیر صورت گرفته است، هنوز برای سوالات بنیادی مربوط به لزوم «مقررات حسابداری» و نتایج و پیامدهای اجتماعی آن، نظیر «چرا مقررات افشاء لازم است؟» و یا «دلیل وجود الزامات مربوط به تهیه و انتشار اطلاعات مالی شرکتها چیست؟» پاسخهای رضایتبخشی ارائه نشده است. در این مقاله ابتدا استدلالهای مربوط به لزوم مقررات حسابداری بحث میشود. سپس با توجه به کافی نبودن این استدلالها، به بحث در خصوص مساوات و توزیع اطلاعات پرداخته خواهد شد. در ادامه، پیامدهای اجتماعی نابرابری توزیع اطلاعات در بازار سرمایه تشریح و یک نظریه برای توجیه مقررات افشاء ارائه میگردد.
استدلالهای مربوط به لزوم مقررات حسابداری
در پاسخ به این سوال که «چرا مقررات افشاء لازم است؟» جواب صریح و روشنی ارائه نشده است. برخی با مطرح کردن تئوری پیامدهی استدلال کردهاند که مدیران برای افشای اختیاری اطلاعات مالی، انگیزه کافی دارند، پس وضع چنین مقرراتی زاید است. برخی دیگر معتقدند که مقررات موجود برای دستیابی به اهداف مطلوب اجتماعی، اثربخش نمیباشد. این افراد فقدان بیطرفی در پردازش و گزارش وقایع اقتصادی و همچنین نابرابر اطلاعات بین استفادهکنندگان را از جمله دلایل اثربخش نبودن مقررات افشاء میدانند.
از اوایل قرن بیستم، صاحبنظران حسابداری و دستاندرکاران این حرفه درصدد بسط یک تئوری عمومی برای حسابداری برآمدهاند. زیرا اغلب آنها معتقد بودند که اگر روی مفاهیم اساسی اتفاقنظر وجود داشته باشد و بتوان یک چارچوب نظری برای گزارشگری مالی ارائه داد، آنگاه اصول و روشهای حسابداری مبتنی بر آن برای همه به سادگی قابل درک خواهد بود. در روند این تلاشها، اعتقاد بر این بود که به منظور پیشرفت در استانداردهای حسابداری، تدوین یک چارچوب نظری، لازم و ضروری میباشد. در این راستا مراجع حرفهای در کشورهای مختلف اقدام به تعیین اهداف نمودهاند که اهم آنها به شرح زیر میباشد:
- در آمریکا، انجمن حسابداران رسمی (AICPA)، با انتشار بیانیه شماره 4 (APBs#4) در سال 1970 و سپس گزارش کمیته TRUEBLOOD در سال 1978 که منجر به بیانیه نظری شماره 1 هیأت تدوین استانداردهای حسابداری مالی(#1 FASB Concept) گردید.
- در انگلستان، انجمن حسابداران رسمی در سال 1975.
- در کانادا، انجمن حسابداران رسمی در سال 1980.
- در سطح بینالمللی، کمیته تدوین استانداردهای بینالمللی در سال 1991.
برخی از کشورهای دیگر از جمله ایران نیز در سالهای اخیر اقدام به تعیین اهداف گزارشگری مالی و ارائه چارچوب نظری در این خصوص کردهاند.
اهداف تعیین شده توسط مراجع تدوین کننده مقررات حسابداری، اغلب بسیار کلی و گسترده میباشد. این مراجع در بیانیههای خود به ندرت به موضوع توجیه مقررات پرداختهاند. به عبارت دیگر، معمولاً دلیلی برای اینکه «چرا مقررات لازم میباشد» ارائه نشده است. بیانیههای مربوط به اهداف و رویههای حسابداری معمولاً با این مقدمه شروع میشود که سرمایهگذاران و اعتباردهندگان از اطلاعات مالی برای تصمیمگیری اقتصادی استفاده میکنند سپس فرض میشد که تهیه اجباری چنین اطلاعاتی، تخصیص منابع را بهبود میبخشد.
حتی اگر سودمندی اطلاعات را به عنوان یک فرض بپذیریم، این موضوع لزوماً به این معنی نیست که افشای اطلاعات باید اجباری باشد. نان، خانه، هنر، کتاب و در بسیاری از کشورها، آموزش عالی، نیازهای مهم گروههای گستردهای از «استفادهکنندگان» را برآورده میسازد، لیکن هنوز میزان، زمان تهیه و ارائه چنین کالاها و خدماتی توسط نهادهای عمومی به شیوه تهیه و ارائه اطلاعات مالی، اجباری نشده است. استدلال انجام شده توسط مراجع تدوینکننده مقررات افشاء اطلاعات مالی درخصوص الزامی بودن این مقررات، استدلال جامع (فراگیری) نیست. چرا لازم نیست سایر اطلاعات بااهمیت مثلاً درخصوص عملکرد پزشکان، وکلاء و کارگزاران سهام، همانند اطلاعات مالی شرکتها به شکل عمومی تایید و افشاء گردد؟ آیا اینگونه اطلاعات برای عموم سودمند نیست؟ بنابراین، بین فرض سودمندی اطلاعات و لزوم تدوین مقررات افشاء و اجباری کردن افشاء اطلاعات مالی، ارتباط منطقی وجود ندارد. سودمندی اطلاعات برای وضع مقررات افشاء شرط لازم است نه شرط کافی. خلائی که در فرآیند استدلال فوق وجود دارد این است که حتی اگر مفید بودن اطلاعات مالی برای اشخاص استفادهکننده، مسلم فرض شود، این فرض نیاز به الزام افشای عمومی و مبتنی بر قاعده بودن اطلاعات مذکور را توجیه نمیکند.
FASB مکرر بیان نموده است که انتخاب اصول بنیادی و رویههای تفصیلی حاکم بر افشای اطلاعات مالی باید بوسیله «معیاری که منافع عمومی را تامین کند» صورت پذیرد. اما این معیار، چه میتواند باشد؟ مسلم است سودمندی اطلاعات – معیاری که اغلب ذکر میشود- در فضایی که استفاده کنندگان زیادی با سلایق و اهداف متنوع و گوناگون وجود دارند، معیاری است ناکافی، چون سودمندی اطلاعات به ویژگیهای منحصر به فرد استفادهکنندگان و محیطهای تصمیمگیری آنها بستگی دارد. اطلاعاتی که برای بعضی از استفادهکنندگان مفید میباشد، ممکن است برای سایرین نامربوط و چه بسا گمراهکننده باشد، بنابراین چه معیاری باید توسط تدوینکنندگان مقررات حسابداری انتخاب شود که منافع عمومی استفادهکنندگان را تامین کند؟ چگونه باید پیامدهای اجتماعی مقررات حسابداری ار ارزیابی و اثربخشی آنها را تعیین نمود؟ حتی در تحقیقات تجربی مبتنی بر بازار سهام که بطور گستردهای توسط محققین مورد استفاده قرار میگیرد، تنها با مفروضات بسیار قوی میتوان استنباطهایی را در خصوص پیامدهای مقررات حسابداری استخراج کرد. معلوم نیست که آیا سایر روشهای تحقیق مانند تحقیقات آزمایشگاهی در ارزیابی پیامدهای مذکور موفقتر میباشند یا خیر؟
اگرچه استانداردهای حسابداری بسیاری تاکنون منتشر شده است، لیکن در هیچکدام از آنها برای برخی از سوالات بنیادی، جواب صریح و روشنی ارائه نگردیده است. سوالاتی از قبیل اینکه «پیامدهای اجتماعی ناشی از مقررات حسابداری چه میباشد؟» فاقد جوابهای مستدل و قانعکننده از طرف تدوینکنندگان مقررات مزبور است. نابرابری در بازار سرمایه که ناشی از عدم تقارن اطلاعات است دارای پیامدهای اجتماعی نامطلوب از قبیل هزینه زیاد معاملات، بازار ضعیف، نقدینگی پائین و بطور کلی کاهش سود معاملات خواهد بود. رفع این پیامدهای نامطلوب، مستلزم شکلگیری یک رویه حسابداری مساوات محور خواهد بود تا توجیهی برای اجباری کردن افشای اطلاعات مالی ارائه دهد. بعلاوه با تعریفی که از مساوات (برابری) در این مقاله مورد نظر است، سیاستگذاران حسابداری میتوانند معیاری روشنتر و قابل اجراتر برای انتخاب «منافع عمومی» بدست آورند. همچنین امکان مطالعه درخصوص اثربخشی رویههای حسابداری و ارزیابی پیامدهای اجتماعی آنها، برای محققین فراهم خواهد شد. در ادامه، به بحث در خصوص هر یک از موارد مذکور پرداخته خواهد شد.
مساوات و توزیع اطلاعات
مفاهیم مساوات (برابری)، منصفانه و عدالت بطور گستردهای در متون فلسفی بکار رفته است. اخیراً مفاهیم گوناگونی از مساوات در متون، تئوریها و مدلهای اقتصادی بطور تحلیلی مورد بحث قرار گرفته است که برجستهترین آنها «اصول عدالت» Rawls & Foley میباشد. این مفاهیم در موضوعات اقتصادی همچون شیوههای انتخاب که درباره منابع طبیعی، جیرهبندی کالا، ساختار دستمزد منصفانه، توزیع درآمد و مالیات میباشد، استفاده شده است. لذا اینگونه موارد باعث میشود تا آگاهی اقتصاددانان در مورد اینکه اتخاذ تصمیمات، حداقل تا حدودی متاثر از توجه به مساوات است، افزایش یابد.
در این مقاله مساوات (برابری)، به معنی دسترسی برابر به اطلاعات مربوط برای ارزیابی میباشد. به عبارت دیگر مساوات یعنی شرایطی که اطلاعات بطور متقاون بین سرمایهگذاران توزیع شود. تقارن اطلاعات بدین معناست که طرفین مبادلهکننده به یک اندازه از کیفیت کالای مورد مبادله و شرایط مبادله در بازار اطلاع داشته باشند. عدم تقارن اطلاعات به حالتی اطلاق میشود که یکی از طرفین مبادلهکننده کمتر از طرف دیگر در مورد کالا یا وضعیت بازار، اطلاعات داشته باشد، به عبارت دیگر توزیع اطلاعات بین کلیه استفادهکنندگان از اطلاعات، ناهمسان باشد.
یکی از شروط رقابت کامل، شفافیت اطلاعات است و فقدان آن باعث پیدایش رانت میگردد. شفافیت اطلاعات را با مقداری تورش، میتوان تقارن اطلاعات تعریف کرد. طبق نظر North Douglass هر قدر از جامعه سنتی به طرف جامعه مدرن حرکت میکنیم، میزان عدم تقارن اطلاعات افزایش مییابد، زیرا هر قدر یک جامعه پیشرفتهتر باشد، تقسیم کار و تخصص نیز بیشتر خواهد شد. تنوع تولیدات و افزایش تخصص و تقسیم کار، عدم تقارن اطلاعات (داشتن اطلاعات توسط متخصصین و نداشتن این اطلاعات توسط دیگران) را افزایش میدهد.
در صورت عدم تقارن اطلاعات نه تنها آگاهی یکی از طرفین مبادله در مقایسه با طرف دیگر درباره برخی صفات بااهمیت بیشتر خواهد بود، بلکه احتمال دارد که او از پنهان کردن این اطلاعات سود هم ببرد. بر طبق فرضیه رفتاری که بر بیشینهسازی ثروت، مبتنی است، اگر انجام برخی از اعمال مانند تقلب، دزدی یا دروغ دارای سودآوری بیشتری نسبت به سایر فرصتهای موجود باشد، طرفین مبادله به اینگونه اعمال متوسل میشوند.
ویژگی بارز «برابری فرصت» این است که یک مفهوم از قبیل تعیین شده (آیندهنگر) از مساوات است. این مفهوم نقطه مقابل مفاهیم توجیهکننده (گذشته نگر) از عدالت است که مستلزم برابری نتایج واقعی است. البته این دو مستقل از هم نیستند. واضح است که افزایش «برابری فرصت» بطور قابل ملاحظهای به «برابری نتایج» کمک خواهد کرد. جاذبه اصلی مفهوم آیندهنگری برابری فرصت این است که با انگیزه کارآیی، نسبت به مفاهیم گذشتهنگر که کمتر مساواتطلب هستند، مغایرت دارد. ایجاد تساوی در فرصتها، اجازه میدهد تا انگیزههای بیشتری برای کار و سرمایهگذاری نسبت به ایجاد سود یا ثروت واقعی بوجود آید. بنابراین، تضادهای مساوات – کارآیی که اغلب باعث نگرانی سیاستگذاران میشود، موقعی که برابر فرصت به عنوان مفهوم هدایتکننده مساوات انتخاب میشود، تعدیل خواهد شد.
برابری یا عدالت در بازار سرمایه؟
با توجه به مفهوم آیندهنگر مساوات و مفهوم گذشته نگر عدالت که در قسمت قبل توضیح داده شد، برتری مفهوم آیندهنگر مساوات زمانی مشخص میگردد که کاربرد آن در بازار سرمایه و افشای اطلاعات در نظر گرفته شود. هر مکانیزمی که در بازار به تساوی نتایج واقعی در بین سرمایهگذاران منجر شود نه تنها کلیه انگیزهها (مانند جستجوی اطلاعات) را از بین خواهد برد بلکه جاذبه اصلی بازار سهام، یعنی ارائه شقوق متنوعی از ریسک – بازده بین سرمایهگذاران را نیز از بین میبرد. افراد دارای ترجیحات و ریسکپذیری متفاوت میباشند و به تناسب ریسکپذیریشان انتظار کسب بازده دارند. به عبارت دیگر مفهوم آیندهنگر مساوات را در نظر دارند. اگر مفهوم گذشتهنگر عدالت در نظر باشد، یعنی نتایج واقعی (حاصله در بازار)، به طور مساوی بین سرمایهگذاران توزیع شود، آنگاه ممکن است پاداش (جایزهای) برای ریسکپذیری وجود نداشته باشد.
در اینجا فرض اساسی این است که در بازار سرمایه، هنگامی که سرمایهگذاران اطلاعات متفاوتی درباره اوراق بهادار یا مکانیزمهای بازار دارند، شناخت آنها از یک وضعیت متفاوت خواهد بود و به عبارت دیگر عدم تقارن اطلاعات (نابرابری فرصت) وجود دارد. این موضوع، مسیری را دنبال میکند که مدلهای اقتصادی اطلاعات مطرح میکنند، که نشان میدهد عدم تقارن اطلاعات، دلیل اصلی تعدیلهای متفاوت و سیستماتیک بازده بر اساس ریسک، توسط سرمایهگذاران است، یعنی برابری فرصت زمانی بدست میآید که به کلیه سرمایهگذاران، اطلاعات مساوی داده شود، چون در این حالت بازده مورد انتظار تعدیل شده بر اساس ریسک در بین سرمایهگذاران یکسان خواهد بود.
پیامدهای اجتماعی نابرابری (عدم مساوات) در بازار سرمایه
طبق دیدگاه سنتی حسابداری، سرمایهگذاران کوچک (عموماً کم اطلاع) نیاز به حمایت دارند. این دیدگاه احتمالاً از این واقعیت ناشی شده است که در بازار سرمایه نابرابری وجود دارد، ولی نیاز به مقررات جهت تعدیل چنین نابرابریهایی، معمولاً با عباراتی مبهم، ساده و پدرمآبانه بیان شده است. همچنین گفته شده است سرمایهگذاران کوچک تحت سلطه افراد دارای اطلاعات محرمانه (درون سازمانیها) میباشند. این دلیل که وضع مقررات به منظور مصون بودن سرمایهگذاران کوچک در مقابل خطرات دزدی و کلاهبرداری است، قانعکننده نیست. به طوری که بیان نمودن دلیل مذکور به عنوان لزوم وجود مقررات، به طور چشمگیری علاقه محققین حسابداری و اقتصاد را برای تحقیق در زمینه موضوعات مرتبط با مساوات، کمرنگ کرده است. آقای Ross (1979) ضمن رد دلیل فوق، عنوان نموده است که:
شناسایی و تفکیک منافع برابری مقررات افشاء، بین افراد برون سازمانی و درون سازمانی مشکل است. به نظر میرسد جدال بر سر چنین منافعی از این دیدگاه سنتی سرچشمه گرفته است که افراد درون سازمانی مسلط بر افراد برونسازمانی هستند و لذا افراد برون سازمانی نیاز به حمایت دارند.
مساواتی که در این مقاله بحث میشود از دیدگاهی کاملاً متفاوت ناشی میشود. اصل این تفکر این است که سرمایهگذاران از مرز بیدفاعی فاصله زیادی دارند. حقیقتاً سرمایهگذاران کماطلاع، ابزارهای متنوع و گستردهای در اختیار دارند تا بتواند خود را در مقابل استثمار (تسلط) سرمایهگذاران مطلع حفظ نمایند. مثلاً سرمایهگذاران کماطلاع با حداقل کردن معامله با سرمایهگذاران مطلع میتوانند از خود دفاع کنند. راهکار دیگر این است که سرمایهگذاران کم اطلاع میتوانند گروههای خاصی از افراد درون سازمانی نظیر مدیران که دارای اطلاعات محرمانه هستند را شناسایی کنند و از طریق مقررات قانونی و انعقاد قرارداد، آنها را از معامله اوراق بهادار شرکت منع نمایند. نهایتاً، سرمایهگذاران کماطلاع با گمان اینکه عدم تقارن اطلاعات به طور فاحش وجود دارد، ممکن است از معامله اوراق بهادار خاصی صرفنظر کنند یا کلاً از بازار سهام خارج شوند. نکته قابل تامل این است که هر یک از این ابزارهای حمایتی (راه حلها) برای هر دوی سرمایهگذاران مطلع و کماطلاع و همچنین برای کل اقتصاد پرهزینه است، چون نگهداری اوراق بهادار برای مدت طولانی، موجب میشود که سرمایهگذاران نتوانند از منافع تغییر پرتفو که در نتیجه تغییر شرایط اقتصادی لازم میشود، استفاده نمایند. همچنین، منع مدیران از معامله اوراق بهادار شرکت خودشان، منافع حاصل از مالکیت چنین سهامهایی را کاهش میدهد. این محدودیتها به نوبه خود سودمندی مالکیت سهام توسط مدیریت را در مسیر منافع مالکین و مدیران (کاهش هزینههای نمایندگی) محدود میسازد. خروج طیف زیادی از سهامداران کم اطلاع از بازار، سهامداران مطلع را از منافع سرشکنشدن هزینههای گزاف تهیه اطلاعات، محروم میکند و به موجب آن انگیزه برای تولید اطلاعات کاهش مییابد. بعلاوه، اقتصاد را از منافع توزیع ریسک و تخصیص منابع توسط بازارهای بزرگ و کارآی سرمایه محروم خواهد کرد. بنابراین در اینجا باید نگرانی خود را به سوی نابرابری در بازار سرمایه معطوف نمائیم.
پیامدهای اقتصادی ابزارهای حمایتی اتخاذ شده توسط سرمایهگذاران کماطلاع، هنگام رویارویی با سرمایهگذاران مطلع، توسط مدلهای اخیر که در رابطه با ساختار بازار سرمایه هستند به خوبی تشریح میشود. این مدلها بین عدم تقارن اطلاعات (نابرابری) و ویژگیهای بازار همچون هزینه معاملات، حجم معاملات و منافع اجتماعی معاملات، رابطه مستقیمی برقرار میکنند. بعنوان مثال مدل (1985) Glosten & Milgrom را در نظر بگیرید. در این مدل، رفتار «کارگزار مخصوص» (بازار ساز)، که خریداران و فروشندگان اوراق بهادار را با یکدیگر مطابقت میدهد، مورد بررسی قرار گرفته است. بازارساز با دو گروه از معامله گران مواجه است، یکی سرمایهگذاران مطلع که بهتر از وی راجع به یک شرکت خاص اطلاع دارند و دیگری سرمایهگذارانی که نقدینگی بالایی دارند و کمتر از بازارساز اطلاعات دارند و یا باید بدلیل فشار ناشی از نیازهای نقدینگی، دست به معامله بزنند. اساساً بازارساز، مانند هر فرد دیگری در بازار معمولاً به واسطه معامله با سرمایهگذاران مطلعتر ضرر میکند، زیرا اینگونه سرمایهگذاران با بازارساز معامله خواهند کرد مگر آنکه قیمتهای اعلام شده نسبت به اطلاعات آنها مطلوبتر باشد. بنابراین بازارساز باید این زیانها را بوسیله سودهای معامله با معاملهگرانی که نیاز به نقدینگی دارند و یا مطلع نیستند، جبران نماید. توازن این سود یا زیان با ایجاد یک بازار خرید و فروش (پیشنهاد و درخواست) مناسب، دستیافتنی است. بنابراین این بازار خرید و فروش، یک مکانیزم دفاعی در مقابل زیانهای مورد انتظار بازارسازها (در برابر سرمایهگذاران آگاهتر) است.
Glosten & Milgrom (1985) نشان دادند زمانی که کیفیت اطلاعات در اختیار سرمایهگذاران آگاه بهبود یابد (مثلاً عدم اطمینان یا شرایط نامعلومی کاهش یابد) و یا تعداد سرمایهگذاران آگاه نسبت به معاملهگران نیازمند به نقدینگی افزایش پیدا کند. در این صورت قیمتهای خرید (برای فروش اوراق بهادار توسط متخصصین) افزایش و قیمت فروش کاهش مییابد. وجود عدم تقارن قابل ملاحظه موجب میشود تا متخصصین دامنه بازار را وسعت بخشیده به گونهای که معاملات سهام رونق خود را از دست داده تا جایی که ممکن است همه دست از معامله بردارند.
در بازارهای سرمایهای که تعداد افراد دارای اطلاعات محرمانه زیاد هستند و یا این افراد از مزیت اطلاعاتی بالایی برخوردار میباشند، احتمال عدم تقارن اطلاعات یا نابرابری افزایش مییابد. اندازه بازار به نوبه خود، هزینه معاملات اوراق بهادار را تحت تاثیر قرار میدهد. بنابراین وسعت عدم تقارن اطلاعات، با میزان هزینههای معامله رابطه مستقیم خواهد داشت (1980-Amihud & Mendelson, 1968-Demsetz)
بر اساس تحلیلهای تئوریک و شواهد تجربی، افزایش عدم تقارن یا نابرابری اطلاعات، با کاهش تعداد معاملهگران، هزینههای زیاد معاملات، نقدینگی پائین اوراق بهادار و حجم کم معاملات رابطه دارد و در مجموع منجر به کاهش سودهای اجتماعی ناشی از معامله میشود. در ادامه استدلال میشود که باید هدف مقررات افشاء، تعدیل اثرات نامطلوب ناشی از نابرابری در بازار سرمایه باشد.
وضع مقررات در راستای ایجاد مساوات
با داشتن یک تعریف عملیاتی از مفهوم مساوات – به معنی برابری در فرصت- و ارزیابی پیامدهای نامطلوب خصوصی و اجتماعی نابرابری در بازار سرمایه، اکنون سوالات مطرح شده در مقدمه مورد بررسی قرار میگیرد:
· چرا افشای عمومی اطلاعات مالی اجباری است؟
· چه معیاری از «منافع عمومی» باید راهنمای تدوینکنندگان مقررات باشد؟
· چگونه میتوان پیامدهای اجتماعی مقررات را ارزیابی کرد؟
چرا مقررات افشاء لازم است؟
چگونه میتوان پیامدهای نابرابری در بازار سرمایه را کاهش داد؟ اثربخشترین راهحل، حذف ریشههای ایجاد نابرابری (مزیت اطلاعاتی سرمایهگذاران مطلع) است. این مزیت را میتوان با نهادینهکردن مقررات اجباری و افشای به موقع اطلاعات مربوط به ارزیابی اوراق بهادار کاهش داد. پس این موضوع برای مقررات افشاء، توجیه ارائه میکند. در اینجا فرض نمیشود که با حس نوعدوستی، برای کمک به برخی از اشخاص (مثلاً سرمایهگذاران بیاطلاع) و به هزینه سایرین، خط و مشیهایی وضع گردد. انگیزه مطرح شده برای افشاء، مبتنی بر این عقیده است که از طریق حذف ریشههای نابرابری، میتوان اثرات مضرر ابزارهای دفاعی که معمولاً توسط سرمایهگذاران کماطلاع به کار گرفته میشود را کاهش داد که این امر منجر با افزایش رفاه کل خواهد شد.
تحت بعضی از شرایط، انتقال اطلاعات از سرمایهگذاران آگاه به سوی سرمایهگذاران ناآگاه از طریق وضع یکسری مقررات افشای عمومی موجب ایجاد بهینگی Pareto خواهد شد. یعنی برخی از سرمایهگذاران وضعیت بهتری خواهند داشت، در حالی که به دلیل افزایش فرصتهای معامله و توزیع ریسک، وضع شخص دیگری بدتر نخواهد شد. البته ممکن است که برخی از مقررات افشاء منجر به «ضعف توزیع مجدد رفاه» شود. یعنی برخی از سهامداران به هزینه سایرین منتفع شوندف ولی باید به این نکته توجه داشت که حتی اگر در برخی از موارد چنین اتفاقی بیفتد، احتمال سقوط بازار سرمایه در نتیجه عدم تقارن اطلاعات، مقررات افشاء را توجیه میکند. هدف مقررات بحث شده در اینجا حمایت از بازار سرمایه است، و سقوط بازار معمولاً زیانبارتر از برخی موارد عدم توزیع مجدد ثروت خواهد بود.
اگرچه ممکن است راهکارهای کارآتری برای دستیابی به اطلاعات متقارن وجود داشته باشد، مثلاً افشای اختیاری اطلاعات توسط مدیریت که در نتیجه آن اطلاعات درونی سازمانیها در اختیار برونسازمانیها قرار گیرد و از عدم تقارن اطلاعات کاسته شود، لیکن، انگیزههای شخص مدیریت، ممکن است افشای اطلاعات را در سطح غیربهینه قرار دهد. از نظر تئوری، موانع بیشماری برای انتشار اختیاری اطلاعات وجود دارد. علاوه بر این شواهد تجربی نیز نشان میدهد که انگیزههای زیادی برای عدم افشای اختیاری اطلاعات وجود دارد (1978-Penman & Lev) . بنابراین میتوان اذعان کرد که عدم تمرکز برای وضع مقررات و اینکه خود افراد برای خود مقرراتی را جهت گزارشگری وضع کنند، کمکی به تقویت برابری در بازارهای سرمایه نخواهد کرد.
توجیه مقررات افشاء که محور آن مساوات است، ممکن است از سایر انگیزههای مقررات جلوگیری به عمل آورد. ولی به نظر میرسد انگیزه مساوات نافذتر از سایر انگیزهها باشد، چون اساساً خاص یک کشور و یا یک دوره زمانی نیست، و بنابراین در رابطه با پدیدههای دیرپا نظیر مقررات افشاء کاربرد دارد. بعنوان مثال فرض کنید که مقررات وضع شده با مساوات یا کارآیی اقتصاد رابطهای ندارد. بلکه هدف اصلی آن تامین نیازهای گروههای ذینفع سازمان یافته، توسعه حیطه عملیات و پایگاه قدرت تدوینکنندگان مقررات و جلوگیری از رسواییهای عمومی باشد. این استدلالها اساساً مربوط به «فرآیند سیاسی» است. تئوریهای اقتصادی مرتبط با «اعمال سیاسی» تمرکز بر روی دیدگاه منافع شخصی دارد و فرض میکند، که سیاستمداران مطلوبیت خود را حداکثر میکنند. بر مبنای این فرض فرآیندهای سیاسی رقابتی برای انتقال ثروت است (1986- Watts & Zimmerman) . اگرچه هدف مذکور برای وضع مقررات، دارای برخی از انگیزههای افشاء است، لیکن توضیحی متقاعدکننده برای وجود و توسعه مداوم مقررات افشاء در اقتصاد آزاد ارائه نمیکند.
هدف از مقررات کنونی افشاء، تامین منافع پارهای از گروههای موجود در بازار سرمایه است. ساختار و قدرت این گروهها در بین کشورهای مختلف از تنوع بسیاری برخوردار است، همچنین مقرراتی که در خصوص افشاء اطلاعات وضع شده است، بسیار کلی و تقریباً در بین کلیه کشورهای دنیا، یکنواخت میباشد. از طرفی مقررات وضع شده در زمینه افشاء و گزارشگری مالی تحت نفوذ برخی از گروههای استفاده کننده از اطلاعات مالی قرار گرفته است و از طرف دیگر یکسری وقایع تاریخی (مانند بحران بورس نیویورک در 1930) بر قوانین و مقررات وضع شده، تاثیر داشتهاند. وقایع تاریخی معمولاً خاص یک کشور و مربوط به یک دوره زمانی خاصی میباشند و نمیتوان استدلال کرد که آنها پدیدهای جهانی و فراگیر هستند. مقرراتی که بدینگونه وضع شدهاند در بین نظامهای اقتصادی مختلف، بویژه با اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد، ناسازگاری دارد. اما توجیه مساوات برای مقررات افشاء که قبلاً بیان گردیده به نظر میرسد که با چنین پدیدهای سازگار باشد.
ارائه یک معیار عملی برای سنجش منافع عمومی
با توجه به پیامدهای نابرابری در بازار سرمایه که از عدم تقارن اطلاعات ناشی میشود، حال با فرض اینکه تقویت مساوات در بازارهای مالی، هدف اصلی سیاستگذاران حسابداری باشد، میتوان این هدف را در عمل پیاده نمود؟ ملاک انتخاب معیار، برای تدوین مقررات افشای حسابداری چه باید باشد؟ FASB مقرر داشته است که «گزارش مالی باید اطلاعاتی را فراهم کند که برای سرمایهگذاران، اعتباردهندگان و سایر استفادهکنندگان در تصمیمگیریهای منطقی در زمینه سرمایهگذاری، اعتبارات و تصمیمگیریهای مشابه مفید واقع شوند»
با در نظر گرفتن دانش محدود استفادهکنندگان درباره بعضی از روشهای اطلاعاتی خاص که در ارزیابی ریسک و بازده مفید است – مثلاً آیا سود حسابداری برتر از جریانهای نقدی است؟- مشخص میشود که هدف مورد نظر FASB بسیار کلی است و به سختی میتواند سیاستگذاران حسابدار را در انتخابهای خاص اطلاعاتی راهنمایی کند. تلاش برای متوسل شدن به ویژگیهای کیفی اطلاعات، نظیر مربوط بودن، قابلیت اندازهگیری و قابلیت اتکا نیز خیلی موفق نبوده است. نه تنها بین ویژگیهای کیفی مطلوب مختلف، تضادهای بنیادی وجود دارد، بلکه اتکای صرف بر چنین ویژگیهایی، مشخصه اصلی اطلاعات را نادیده میگیرد. مشخصه مزبور این است که ارزش (مربوط بودن) هر اطلاعاتی را بدون توجه به زمینه تصمیمگیری خاص آن، نمیتوان تعیین کرد. بعلاوه «هر یک از سرمایهگذاران، اعتباردهندگان یا استفادهکنندگان بالقوه اطلاعات مالی نسبت به مفاهیمی همچون محیط تجاری و اقتصادی، فعالیتهای تجاری، سرمایه، بازار و موضوعات مربوطه به آنها از درک و استنباط مختلفی برخوردارند، لذا درک آنها از اطلاعات مالی، روشها و حجم اطلاعات مورد نیازشان نیز ممکن است بسیار متفاوت باشد.» با توجه به آنچه گفته شد مشخص میشود FASB در تعیین معیاری که منافع عمومی را تامین نماید، موفق نبوده است.
تحقیقاتی که در این راستا میتوان انجام داد به شرح زیر پیشنهاد میگردد:
· تحقیق در خصوص همبستگی میان دامنه تغییرات قیمت و میزان نامتقارن بودن اطلاعات
· تحقیق درباره تغییرات در محتوی اطلاعات قیمتها
· تحقیق در زمینه اطلاعات محرمانه و رانتهای انحصاری
· تحقیق در تفاوت بازده مورد انتظار
خلاصه
هنوز برای سوالات بنیادی مربوط به لزوم مقررات حسابداری و پیامدهای اجتماعی آن، پاسخهای رضایتبخشی ارائه نشده است. اغلب، تهیه اطلاعات سودمند برای استفادهکنندگان اطلاعات مالی را دلیل لزوم مقررات بیان کردهاند. سودمندی اطلاعات به ویژگیهای منحصر به فرد استفادهکنندگان و محیطهای تصمیمگیری آنها بستگی دارد، لذا معیار سودمند بودن اطلاعات نمیتواند منافع عمومی کلیه استفادهکنندگان را فراهم نماید.
در این مقاله مساوات (برابری) به معنی دسترسی برابر به اطلاعات، بیان شده است. عدم تقارن اطلاعات در بازارهای سرمایه موجب ایجاد نابرابری در بین سرمایهگذاران میشود. همچنین موجب افزایش هزینه معاملات، بازارهای ضعیف، کاهش نقدینگی در بازار و در مجموع کاهش سود ناشی از معاملات میشود. رعایت مساوات در افشای اطلاعات موجب کارآیی بازار سرمایه و افزایش بازده خواهد شد.
با توجه به پیامدهای نابرابری در بازار سرمایه که از عدم تقارن اطلاعات ناشی میشود، ارائه یک معیار که بتواند منافع عمومی استفادهکنندگان را تامین نماید، منجر به افزایش رفاه عمومی کل جامعه میشود. هر قدر مقررات افشاء کاملتر و بر مبنای مساوات باشد، بازار به طرف کارآیی بیشتر سوق میکند. ارائه دلایل توجیهکننده مقررات حسابداری بر مبنای مساوات، نسبت به معیارهایی که تاکنون از طرف تدوینکنندگان این مقررات ارائه شده است، قابل اجراتر میباشد.
منابع و مآخذ
1- ثقفی، دکتر علی، «جزوه درسی تئوری حسابداری» منتشر نشده است.
2- ثقفی، دکتر علی «مبنای نظری استانداردهای حسابداری برای واحدهای انتفاعی»، فصلنامه بررسیهای حسابداری، سال اول، شماره 1، انتشارات دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، تابستان 1371.
3- عبادی، دکتر جعفر، «مباحثی در اقتصاد خرد- بازارها، تعادل عمومی، رفاه اقتصادی»، چاپ اول، انتشارات سمت، پائیز 1373.
4- میدری، احمد، «عدم تقارن اطلاعات منبع رانت» فصلنامه راهبرد، شماره 4، مرکز تحقیقات استراتژیک – ریاست جمهوری، پائیز 1373.
5- نورث، داگلاس، ترجمه محمدرضا معینی، «نهادها، تغییرات نهادی و عملکرد اقتصادی»، چاپ اول، انتشارات سازمان برنامه و بودجه، 1377.
6- نوری فرد، دکتر یدا... «افشاء اطلاعات در گزارشگری مالی شرکتها»، چاپ اول، انتشارات موسسه حسابرسی تامین اجتماعی، 1377.
7- AICPA (American Institute of Certified Public Accountants), “Objectives of Financial Statements” (New York: AICPA, October 1973).
8- Atiase R., “Predisclosure Information, Firm Capitalization, and Security Price Behavior Around Earnings Announcements”, Journal of accounting Research (Spring 1985), PP. 21-36.
9- Crawford V., “A Game of Fair Division”, Review of Economic studies (June 1977), PP.235-247.
10- Lev. Baruch, “Toward a Theory of Equitable and Efficient Accounting policy”, The Accounting Review, Vol. LXIII, No. 1, January 1998, PP. 1-22.
11- Watts R. & Zimmerman J., “Positive Accounting Theory”, Englewood Cliffs, Nj: Prentice-Hall, Inc. 1986.